سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آفتاب مهر

هدیه این کتاب و انتشار آن یکصد صلوات میباشد

        فهرست  کتاب

              متن   کتاب

سومین قسمت کتاب جدید استاد عبدالکریم شمشیری

دانلود : فهرست

دانلود : متن کتاب

 

چهارمین وپنجمین قسمت از کتاب زیبای استاد شمشیری

بی تشریفات << چت با خدا >>

 

           دانلود : فهرست

           دانلود : متن کتاب

          دانلود : فهرست

           دانلود : متن کتاب

 

 

قسمت پنجم تا دهم کتاب زیبای بی تشریفات < چت با خدا >

 

دانلود : فهرست           دانلود : متن

 دانلود : فهرست           دانلود : متن

 دانلود : فهرست           دانلود : متن

 دانلود : فهرست           دانلود : متن

 دانلود : فهرست           دانلود : متن


نوشته شده در شنبه 91/5/28ساعت 1:43 عصر توسط تولد نظرات ( ) |

سرگذشت یک انار

زهرا جان تا به حال نشده چیزی از من بخواهی و این مرا می آزارد و شما راستی چرا چیزی از من درخواست نمی کنی ، چرا چیزی از من طلب نمی کنی . مگر من شوی تو نیستم ؟

با چهره ای پرسش گر و معصوم منتظر پاسخ است که این گونه می‌شنود : علی جان تو دریچه همه ی نعمت های الهی هستی . من هر چه خواستم ، تو بر من و فرزندان من ارزانی داشته ای، علی آرام نمی گیرد و باز اصرار می کند . آن قدر می گوید که همسرش سر به زیر و مملو از حجب و حیا می گوید : چند وقتی است که انار می خواهم ، البته اگر نتوانستی به خودت زحمت نده ...

جمله ی آخر را نشنیده و از خانه بیرون زده. به بازار می رود، ولی آخر الان که فصل انار نیست. هیچ اناری یافت نمی شود. به سختی از یک کاروان که تازه از راه رسیده اناری می‌خرد و به سمت خانه می آید. در دلش غوغایی است. بر لبانش لبخندی حاکی از شوق و اشتیاقی بی نهایت نقش بسته است.

در بین راه صدایی می آید. صدا از خرابه است. بیماری نالان افتاده است. کنارش می نشیند. سر فقیر را به دامن می گیرد؛ چه می خواهی ای برادرم؟ ناله کنان گفت: اگر می شود انار بدهید هوس انار کرده ام. انار را به دونیم می کند. دانه دانه انار را به کام مرد می گذارد . می خواهد برخیزد که مرد می گوید : ای برادر اگر می شود آن نیم دیگر هم بدهید. بسیار تشنه ام و این انار بسیار آبدار است. لبخندی می زند و دانه دانه آن نیم دیگر را هم در دهان مرد می گذارد. از خرابه بیرون می آید. نگران است. با چه رویی بروم خانه؟ این تنها خواسته ی او بود، نتوانستم اجابت کنم؟ آهی می کشد. شرمگین پا به خانه می گذارد که زهرا را خندان می بیند با طبقی پر از انارهای زیبا و بزرگ که برق می زنند. زهرا لبخند بر لب دارد، می گوید: ممنونم علی جان! هم اینک دو نفر آمدند و این را دادند و گفتند این از سوی شویت پسر ابی طالب است


نوشته شده در شنبه 91/5/28ساعت 1:24 عصر توسط تولد نظرات ( ) |

 براى انسان مامورانى است که پى در پى ، از پیش رو، و از پشت سرش او را از حوادث

(غیر حتمى ) حفظ مى کنند.               سوره رعد آیه 11

در روایتى از امام باقر (علیهالسلام ) مى خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود:

یحفظ بامر الله من ان یقع فى رکى او یقع علیه حائط او یصیبه شى ء حتى اذ جاء القدر خلوا بینه و بینه یدفعونه الى المقادیر و هما ملکان یحفظانه باللیل و ملکان من نهار یتعاقبانه یعنى : به فرمان خدا انسان را حفظ مى کند از اینکه در چاهى سقوط کند یا دیوارى بر او بیفتد یا حادثه دیگرى براى او پیش بیاید تا زمانى که مقدرات حتمى فرا رسد در این هنگام آنها کنار مى روند و او را تسلیم حوادث مى کنند، آنها دو فرشته اند که انسان را در شب حفظ مى کنند و دو فرشته اند که در روز که به طور متناوب به این وظیفه مى پردازند.

البته عدم آگاهى از وجود این فرشتگان از طریق حس یا از طریق علوم و دانش هاى طبیعى هرگز نمى تواند دلیل بر نفى آنها باشد چرا که قرآن مجید و همچنین مذاهب دیگر خبر از امور فراوانى که ما وراء حس انسان است داده اند که بشر از طرق عادى نمى تواند از آنها آگاهى یابد

هیچ بنده اى نیست مگر اینکه دو فرشته با او هستند و او را محافظت مى کنند، اما هنگامى که فرمان قطعى خداوند فرا رسد، او را تسلیم حوادث مى کنند بنابراین آنها تنها او را از حوادثى که به فرمان خدا قطعیت نیافته حفظ مى کنند.

در نهج البلاغه نیز مى خوانیم که امیر مؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:

 ان مع کل انسان ملکین یحفظانه فاذا جاء القدر خلیا بینه و بینه : با هر انسانى دو فرشته است که او را حفظ مى کنند، اما هنگامى که مقدرات حتمى فرا رسد او را رها مى سازند.

از این گذشته همانگونه که در بالا گفتیم ما در زندگى روزانه خود، نشانه هاى واضحى از وجود چنین نیروى محافظى مى بینیم و احساس مى کنیم که در برابر بسیارى از حوادث مرگبار بطور اعجاز آمیزى نجات مى یابیم که تفسیر و توجیه همه آنها از طریق عادى و یا حمل بر تصادف مشکل است .

--------------------------------------------------------------------------------
منبع:پی نوشت یکی از مطالب جدید در کتاب استاد شمشیری


نوشته شده در شنبه 91/5/28ساعت 1:22 عصر توسط تولد نظرات ( ) |

گویند در زمان دانیال نبى یک روز مردى پیش او آمد و گفت: اى دانیال امان از دست شیطان ، دانیال پرسید: مگر شیطان چه کرده ؟ مرد گفت : هیچى ، از یک طرف شما انبیاء و اولیاء به ما درس دین و اخلاق مى دهید و از طرف دیگر شیطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، کار خوب بکنیم و از بدی ها دورى نماییم . دانیال پرسید: چطور نمى گذارد؟ آیا لشکر مى کشد و با شما جنگ مى کند و شما را مجبور مى کند که کار بد کنید. مرد گفت : نه ، این طور که نه ، ولى دایم ما را وسوسه مى کند، کارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فریب مى دهد و نمى گذارد دیندار و درست کردار باشیم .

دانیال گفت : باید توضیح بدهى که شیطان چه مى کند، ببینم ، آیا مثلا وقتى مى خواهى نماز بخوانى شیطان نمى گذارد نمازت را بخوانى ؟ آیا وقتى مى خواهى پولى را در راه خدا بدهى شیطان مانع مى شود و نمى گذارد؟ آیا وقتى مى خواهى به مسجد بروى شیطان طناب به گردنت مى اندازد و تو را به قمارخانه مى برد؟ آیا وقتى مى خواهى با مردم خوب حرف بزنى شیطان توى دهانت مى رود و از زبان تو با مردم حرف بد مى زند؟ آیا وقتى مى خواهى با مردم معامله بکنى شیطان مى آید و زورکى از مردم پول زیاد مى گیرد و در جیب تو مى ریزد؟ آیا این کارها را مى کند؟

مرد گفت نه : این کارها را نمى تواند بکند ولى نمى دانم چطور بگویم که شیطان در همه کارى دخالت مى کند، یک جورى دخالت مى کند که تا مى آییم سرمان را بچرخانیم ما را فریب مى دهد، من از دست شیطان عاجز شده ام ، همه گناه هاى من به گردن شیطان است . دانیال گفت : تعجب مى کنم که تو اینقدر از دست شیطان شکایت دارى ، پس چرا شیطان هیچ وقت نمى تواند مرا فریب بدهد، من هم مثل توام ، شاید تو بى انصافى مى کنى که گناه خودت را به گردن شیطان مى گذارى .

مرد گفت : نه من خیلى دلم مى خواهد خوب باشم ولى شیطان با من دشمنى دارد و نمى گذارد خوب باشم . دانیال گفت: خیلى عجیب است ، کجا زندگى مى کنى؟ مرد گفت: همین نزدیکى، توى آن محله ، و از دست شیطان مردم هم خیال مى کنند که من آدم بدى هستم ، نمى دانم چه کار کنم ، دانیال پرسید: اسم شما چیست ؟

مرد گفت : اسمم عم اوغلى است .

این اسم به مزاح از طرف استاد شمشیری برای شادی بخشی به مجلس مطرح شده!

دانیال گفت عجب ، عجب پس این عم اوغلى تویى .

مرد گفت: چه طور مگر شما درباره من چیزى مى دانید؟ دانیال گفت: من تا امروز خبرى از تو نداشتم ، ولى اتفاقا دیروز شیطان آمد اینجا پیش من و از تو شکایت داشت و گفت: امان از دست این عم اوغلى .

مرد گفت : شیطان از من شکایت داشت چه شکایتى ؟

دانیال گفت : شیطان مى گفت : من از دست این عم اوغلى عاجز شده ام ، عم اوغلى خیلى مرا اذیت مى کند، عم اوغلى در حق من خیلى ظلم مى کند... آن وقت از من خواهش کرد که تو را پیدا کنم و قدرى نصیحتت کنم که دست از سر شیطان بردارى . مرد گفت : خوب شما نپرسیدید که عم اوغلى چه کار کرده ؟ دانیال گفت : همین را پرسیدم که عم اوغلى چه کار کرده ؟ شیطان جواب داد که هیچى ، آخر من شیطانم و مورد لعنت خدا هستم . روز اول که از خدا مهلت

گرفتم در این دنیا بمانم براى کارهایم قرار و مدارى گذاشتم ، قرار شده است که تمام بدى ها در اختیار من باشد و تمام خوبی ها در اختیار دینداران، ولى این عم اوغلى مرتب در کارهاى من دخالت مى کند، پایش را توى کفش من مى کند، و بعد دشنام و ناسزایش را به من مى دهد.

مثلا مى تواند نماز بخواند ولى نمى خواند، مى تواند روزه بگیرد ولى نمى گیرد، پولش را مى تواند در کار خیر خرج کند ولى نمى کند. صد تا کار زشت و بد هم هست که مى تواند از آن پرهیز کند ولى پرهیز نمى کند و آن وقت گناه همه اینها را به گردن من مى اندازد. شراب مال من است عم اوغلى مى رود و مى خورد، دو رنگى و حیله بازى از هنرهاى مخصوص من است ولى عم اوغلى در کارهایش حقه بازى مى کند، مسجد خانه خداست و میخانه و قمار خانه مال من است ولى او عوض این که به مسجد برود دایم جایش در خانه من است .

بد زبانى و بد اخلاقى مال من است ولى عم اوغلى به اینها هم ناخنک مى زند. چه بگویم اى دانیال که این عم اوغلى مرتب بر سر من کلاه مى گذارد و آن وقت تا کار به جاى باریک مى کشد مى گوید بر شیطان لعنت . وقتى معامله مى کند و مردم را در خرید و فروش فریب مى دهد پولش را در جیبش مى ریزد ولى تهمتش را به من مى زند، آخر من کى دست او را گرفته ام و روزه اش را باطل کرده ام .

آخر اى دانیال من چه هیزم ترى به این عم اوغلى فروخته ام . من چه ظلمى به این مرد کرده ام که دست از سر من بر نمى دارد. خواهش مى کنم شما که همیشه مرا نصیحت مى کنید این عم اوغلى را احضار کنید و بگویید دست از سر من بردارد و... شیطان این چیزها را گفت و خیلى شکایت داشت و من هم در صدد بودم که تو را پیدا کنم و بگوییم پایت را از کفش شیطان در بیاورى . خوب ، وقتى تو در کارهاى شیطان دخالت مى کنى او هم حق دارد، در کارهاى تو دخالت کند و روزگارت را سیاه کند. اما تو مى گویى که شیطان هرگز به زور و جبر تو را از راه به در نبرده و فقط وسوسه کرده ، در این صورت تو باید به وسوسه او گوش ندهى و سعى کنى به گفتار و رفتار نیک پایبند باشى ، آن وقت تو هم مى شوى مثل دانیال ، و نه تو از شیطان گله دارى و نه او از تو شکایت دارد. وقتى تو خودت بد مى کنى و بر شیطان لعنت مى کنى شیطان هم حق دارد که از تو شکایت کند. تو باید آن قدر خوب باشى که شیطان نتواند تو را لعنت کند.

 عم اوغلى با شنیدن این حرفها خیلى شرمنده شد و جواب داد: حق با شماست ، تقصیر از خودم بود که دست به کارهاى شیطان مى زدم ، باید خودم خوب باشم و گرنه شیطان گناه مرا به گردن نمى گیرد، اى لعنت بر شیطان.


نوشته شده در شنبه 91/5/28ساعت 1:21 عصر توسط تولد نظرات ( ) |

اسامی قرآن منتخب از آیات قرآن

53. متشابه: (زمر،23)

54. منزّل: (انعام،114)

55. مهیمن: (مائده،48)

56. مطهّر: (بینه،2)

57. مفصّل: (انعام،114)

58. بشیر: (فصلت:4)

59. نذیر: (فصلت،4)

60. نبأعظیم: (ص،67)

61. رزق: (غافر،13)

62. کریم: (واقعه،77)

63. کلام الله: (توبه،6)

64. مبین: (نحل،1)

65. موعظه: (آل عمران،138)

66. موعظه حسنه: (نحل،125)

67. هدی للناس: (بقره،185)

68. هدی للمتقین: (بقره،2)

69. هدایت: (نحل،89)

70. ایمان: (آل عمران،193)

71. امر: (نحل،1)

72. حبل: (بقره،103)

73. امرالله: (دخان،5)

74. امام: (اسراء،71)

75. محفوظ: (بروج،22)

76. محکم: (هود،5)
   

1. آیات الله: (احزاب،34)

2. احسن الحدیث: (زمر،23)

3. حکمت: (احزاب،34)

4. مبارک: (انعام،92)

5. مصدّق: (احقاف،12)

6. برهان: (نساء،174)

7. بصائر: (انعام،104)

8. بلاغ: (انبیاء،106)

9. بیان: (آل عمران،138)

10. بیّنه: (اعراف،73)

11. بیّنات: (بقره،185)

12. بالغه: (قمر،5)

13. بشیر: (فصلت،4)

14. بشری: (نحل،89)

15. تبیان: (نحل،89)

16. ثقیل: (مزمل،5)

17. تذکره: (مدثر،54)

18. قصص: (یوسف،3)

19. تصدیق: (یوسف،111)

20. تفصیل: (یونس، 37)

21.احسن تفسیر: (فرقان،33)

22. حق: (سجده، 3)

23. حق الیقین: (واقعه،95)

24. حکیم: (یس،2)

25. حکم: (رعد،37)

 

77. خیر: (بقره،105)

78. داعی الله: (احقاف،31،32)

79. کوثر: (کوثر،1)

80. ترتیل: (فرقان،32)

81. رحمة الله: (بقره،105)

82. رسالة: (مائده،67)

83. زبور: (انبیاء،105)

84. سبیل الله: (لقمان،6)

85. شاهد: (هود،17)

86. فضل الله: (یونس،58)

87. غیب: (بقره،2)

88. شرعه: (جاثیه،18)

89. صراط الله: (سبأ،6)

90. صراط مستقیم: (حج،54)

91. علم: (ملک،26)

92.احسن القصص:(یوسف،3)

93. عروة الوثقی: (بقره،256)

94. مکرّمه: (عبس،13)

95. کلمة الله: (انعام،115)

96. کلمات الله: (انعام،115)

97. مکنون: (واقعه،78)

98. منادی: (آل عمران:193)

99. منشور: (طور،3)

100. نعمت: (ضحی،11)

101. منهاج: (مائده،48)

102. میزان: (الرحمن،7)

103. مرفوعه: (عبس،14)
   

26. ذی الذکر: (ص،1)

27. نور: (نساء،174)

28. ذکرالرحمن: (انبیاء،36)

29. ذکری: (اعراف،2)

30. رحمت: (نحل،89)

31. روح: (شوری،52)

32. شفاء: (فصّلت،44)

33. عربی: (زمر،28)

34. علی: (زخرف،4)

35. عَجَب: (جن،1)

36. عدل: (انعام،115)

37. عزیز: (فصلت،41)

38. وحی: (نجم،4)

39. فصل: (طارق،13)

40. هادی: (اسراء،9)

41. غیر ذی عوج: (زمر،28)

42. صحف: (بینه،2)

43. صدق: (زمر،33)

44. طیّب: (حج،24)

45.قصص الحق:(آل عمران،62)

46. قول: (مزمّل،5)

47. قیّم: (کهف)

48. عظیم: (حجر،87)

49. محدث: (انبیاء،2)

50. مجید: (بروج،22)

51. مثانی: (حجر،87)

52. مسطور: (طور،2)




اعمالی که پاداش دو برابر دارند
بما صبروا
داشتن صبر و حوصله

و یدرؤن بالحسنة السیئة
بدی را با خوبی پاسخ دادن

وممّا رزقناهم ینفقون
انفاق کردن از مالتان

واذاسمعوا اللّغو اعرضوا عنه
دوری جستن از سخنان لغو وبیهوده
سوره قصص
آیه 54-55


نوشته شده در شنبه 91/5/28ساعت 1:19 عصر توسط تولد نظرات ( ) |

   1   2   3   4      >

Design By : Pichak