سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آفتاب مهر

پر کن دوباره کیل مرا ایها العزیز
دست من و نگاه شما ایها العزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز
جان را گرفته ام به سر دست و آمدم...
از کوره راه های بلا ایها العزیز

وادی به وادی آمده ام از درت مران
واکن دری به روی گدا ایها العزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را... فاوف لنا... ایها العزیز
ما جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز
... دستم تهی است راه بیابان گرفته ام
محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز
قم- مریم سقلاطونی


نوشته شده در شنبه 91/4/3ساعت 4:0 صبح توسط تولد نظرات ( ) |

گاهی نگهی به زخم بالم بکنید

تاریک شدم کمی زلالم بکنید

هر چند که من خوب نبودم یاران

هنگامه ی کوچ است حلالم بکنید

گل تقدیم شما

انگار نمی آید و هم می آید

این دور و بر انگار که کم می آید

او عابر و من پیاده رو ?آه چقدر

از حاشیه رفتنش خوشم می آید

گل تقدیم شما



نوشته شده در پنج شنبه 91/2/7ساعت 11:25 عصر توسط تولد نظرات ( ) |

یک نفر امد قرارم را گرفت 

برگ و بار و شاخسارم را گرفت

چهار فصل من بهاران بود ، حیف 

باد پائیزی بهارم را گرفت اعتباری داشتم در پیش عشق

با نگاهی ، اعتبارم را گرفت عشق یا چیزی شبیه عشق بود 

آمد و دار و ندارم را گرفت


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/10ساعت 3:56 عصر توسط تولد نظرات ( ) |

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست

غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست

در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست

می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست

شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/10ساعت 3:52 عصر توسط تولد نظرات ( ) |


این صدای باران نیست وای
می چکد اشک مادر وای
بر لب خشک اصغر وای
ساعتی رفته ولی هیچ خبر نیست
از او آه کجا رفته عمو
دیر کرده چه شده
چند دل شوره زده
مانده نفس بین گلو
دل مادر همه آتش همه خون
نیست آبی که شود قطره ی اشکی
ز پلکش بچکد روی لبان پسرش
کو علمش مشک چه شد
آمده بابا ز شریعه به حرم
با کمری از چه خمیده
چه شد آن دل خوشی دیده بیدار علمدار
به لب گفت رباب وای شدم خانه خراب
گوییا بی اثر و بی ثمر است
نغمه لالایی من طفلک دل خسته من
طفل زبان بسته من کشت مرا دیدن تو
در تب حرم این عطش
این همه گرمای جگر سوز
نفس تاب ندارد و حرم آب ندارد


نوشته شده در شنبه 90/10/24ساعت 1:4 صبح توسط تولد نظرات ( ) |

<   <<   16   17   18      >

Design By : Pichak